باورتون میشه...؟دیشب به خوابم اومد.خواب دیدم کنار اون معلم عشق نشستم و داریم با هم درباره روزهای زندگی که چه ملال آور میگذرند حرف میزنم.تو خواب یکی از دلنوشته هاشو برام خوند. کلمه به کلمه اش یادمه چون همیشه میخونمش...زمزمه اش میکنم و هر بار بیشتر عاشق می شم. بخونید...
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد من شروع کردم
وقتی او تمام شد من آغاز شدم
و چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن
مثل تنها مردن!!!
یادش گرامی باد.
عاشقم
عاشق هر چه نام توست بر آن
و زخم های من همه از عشق هست از عشق ....
..وقتی بود که نمی دیدم وقتی می خواند که نمی شنیدم / وقتی دیدم که نبود وقتی شنیدم که نخواند و ...؟/پیروز باشی
خیلی فکر کردم که من دلم میخواست کی رو به خواب میدیدم،ولی کسی به ذهنم نرسید،شاید اگه توی بیداری،یه اثر خوب،کتاب،فیلم،اهنگ،فرق نمیکنه،
گیرم میومد بیشتر از خواب صاحب اثر رو دیدن راصیم میکرد،توی زمانه ای که بیداری های قشنگی نداریم،خواب خوب ....
سلام عریرم.دلم برای غربت پاییزتن تنگ شده بود.ممنونم کهبا منی.
عالی نوشته بودی
شاد باشی عزیزم
خسته ولی ننشسته از پا.......
هر دو سخته . ولی تنها زیستن از تنها مردن سخت تره .
چنین که به سرسختی پا سفت کرده ایم..
سلام مریم جون!
چه خواب خوبی !
دلم برای اینجا تنگ شده بود ...
سلام دوست عزیز /کاراتو خوندم/موفق باشی/به من سر بزن
همسفر تو را این باور گرامی باشد،من اگر چه از جنبه ی عقیدتی ایرادات فراوانی به شریعتی دارم اما هرگز این حقیقت را کتمان نکرده ام که ادبیات دکتر شریعتی تکرارش غیر ممکن و شاید محال باشد...من هر گاه هبوط در کویرش را می خوانم گویی سخن از دلی می شنوم عاشق و ماندگار...ولی هرگز ابوذرش را و یا سلمانش را نمی توانم در باورم بقبولانم و کدام تکریمی خجسته تر از احترام یک مخالف است؟ اری گر چه من مخالف عقیده ی ایشان می باشم اما باز به جرات می گویم ادبیات دکتر کم نظیر و شاید بی نظیر است و تو را به این انتخابت ستایش می کنم که بی شک بسیار از او خواهی اموخت همان گونه که من آموختم.....دلت شاد لبت خندان...تا همیشه...http://ehsab.persianblog.com/ گدایی خصت ما نیست
.