-
http://azos.ir
2 مهر 1392 15:51
http://azos.ir پایگاه اینترنتی ازوس
-
من قهر کرده ام
19 فروردین 1385 19:45
تا اطلاع ثانوی اینجا می نویسم
-
باید قد بکشی...
14 فروردین 1385 19:27
به همه بچه ها گفتم وقتی در ازل "دل " تقسیم می کردند ، به من سنگدون رسید! راستش خیلی این عاشقیت های مد روز شده را نمی فهمم.جماعت امروز عاشق،فردا فارغ. از خوب و بدش نمی گویم. از درست و غلطش هم.فقط خیلی متوجه نمی شوم حرف های تو را که یک ماه پیش سوزان ترین Love story ! را با یکی داشتی حالا با یکی دیگر،یک ماه دیگر هم باز...
-
برهان علیت
6 فروردین 1385 19:21
بی هیچ دلیلی دوستت میدارم و این دلیلی است بر نقض برهانی که علت می طلبد پ.ن: برای کسی که بی دلیل دوست میدارمش٪
-
فردا روز نو می شود.
28 اسفند 1384 09:48
فصل اول: شب است . باران می خورد به شیشه پنجره. توی سکوت اتاق تو هنوز آنجا ایستاده ای کنار درخت و با چشم های خسته ات نگاهم می کنی. اما من چقدر حرف دارم برایت اگر این باران بگذارد. حرف هایی که تمام این سالها ی خاکستری سنگینی کرده اند روی دلم. حرف هایی که پشت بندش همیشه یکریز باران بوده است و باران. نمیدانم کی خواب می...
-
روز فرود آمدنت بر زمین اول بهار بوده
22 اسفند 1384 11:56
صدای پایت را شاید بشود هنوز از کوچه باغ های بهشت شنید .اما مهمتر این است که وقتی آمدی روی زمین، زمین نفس کشید. زنده شد.تو نشسته بودی در گوشه ای از سرزمین هبوطت و گریه می کردی و اصلا حواست نبود از لحظه ای که پایت را روی این خاک سرد آمد، همه چیز شروع کرد به زنده شدن و نفس کشیدن سبز شدن و نو شدن. تو زار زار گریه میکردی...
-
...اما خدا بیدار است.
20 اسفند 1384 11:05
توی تاکسی نشسته ام.شلوغی عصر گاهی خیابان کلافه ام کرده. آسمان ابری هم روی بغض خشکیده ام نور علی نور است. راننده تاکسی صدایش را سرش انداخته : آسمون ابری شده/ خدا انگار خوابیده / انگار از اون بالاها/گریه هامو ندیده ... شلوغی خیابان نگاهم را چسبانده روی کافی شاپ طبقه بالای کتاب فروشی . صندلی های پر و خالی اش را هزار بار...
-
برگی از دفتر خاطرات من!
16 اسفند 1384 08:12
سلام. امروز دوباره نیستی و من طبق معمول هر هفته اومدم کافه و منتظرم که قهوه ام آماده بشه. قهوه سیاه سیاه. اینجا هیچ مردی نیست ،اما کسی هم تنها نیست. منم در ظاهر تنهام. منم و خیال تو... دلم میخواست علاوه بر تصویر دقیقی که از تو روی صندلی رو به روم نشسته خودتم اینجا بودی اما مهم نیست...خودم به یاد گذشته هستم که می...
-
عاشقانه های دیروز...امروز...فردا
13 اسفند 1384 08:25
دیروز تلفن در دست های خیس عرق کرده ام پاهایم می لرزد موبایل تو در جیبت روی ویبره زیر دست هایت می لرزد... امروز مژه هایم خیس است مانده ام buzz,BUZZ میان آدمک های خاموش فردا... مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمی باشد..........
-
تولد بارانی تو
8 اسفند 1384 08:28
راستی در دل او چه می گذشت وقتی چشمهای تو را آفرید؟ حس میکنم وقتی چشمهایت را آفرید و به تماشایشان نشست بغض گلویش را گرفت و آمد و آمد و آمد و بر سر آدم ها بارید! از مادرت بپرس روز تولدت بارانی نبوده است؟
-
یه یادداشت گم شده
30 بهمن 1384 14:41
نمیدونم چرا دوباره برات می نویسم.میدونم تو دیگه جوابی برای من نداری . نمیتونم،یعنی از دستم بر نمیاد کاری بکنم.فقط میتونم دلم رو خوش کنم به عکسهایی که روی دیوار ه.توی اون عکسها به من نگاه میکنی؟ نه، به چیز دیگه ایی. نه، مثل چشمهای توی صورت همیشگی ات داره دو دو می زنه . راستی چرا موقع رفتن باز خداحافظی نکردی؟ جوابی نمی...
-
خدا بیامرزدت مادر بزرگ!!
29 بهمن 1384 08:13
نمیدانستم بودن بی تو و ماندن پس از تو این همه دشوار است وقتی هیاهو ها فروکش کرد، وقتی رسوم مسخ شده به جای آورده شد و به پایان رسید وقتی که سوگواری های بی سرانجام تمام شد او ماند و یک خانه، یک حیاط و یک دیوار که تو در آخرین غروبت به آن تکیه زدی و پای آن نشستی. یاد تو را اما در تمام اناق ها می توان دید، در هر اتاقی در...
-
تو....قاتل عاشقانه های من
23 بهمن 1384 12:42
در آستانه تو به دریا و تبر خیره می شوم دریا ته مانده مردانگی ات بود و تبر قاتل عاشقانه های من... از تو چیزی برای عشق ورزیدن نمانده بود و از من چیزی برای انتقام .... نگاه میکنم نبودنت را و رقص طنازانه لبخند دروغینت در پشت نگاهی که نمی شناسم ((ببخشید آقا اشتباه کردم من از اول هم عاشق شما نبودم)) نگاه میکنی نبودنم را و...
-
سلام پروردگار متعالی ام!
18 بهمن 1384 10:47
خداوندگار آسمان های بلند و اقیانوس های ژرف! خداوند ستاره و ماهتاب و خداوند دلهای تپنده بی تاب! در بهت گنگی شناورم و راهی از آن به بیرون نیست در برابرم رخصت تاملی می خواهم برای پاسخ دادن به آن چه که از آن هیچ نمیدانم! نمیدانم آدمیان چگونه در این بیغوله تاریک از میان راههایی نادانسته پیش می روند بی آنکه دمی چون من - از...
-
لعنت به تمام هندوانه هایی که دوست داشتی
15 بهمن 1384 18:46
لعنت به تو که فقط میخندیدی! خنده همیشه توی چشمهایت بود. توی ذهن ساده و کوچک من .خودت می گفتی :" حرفهایم جدی نیست .تو هم جدی اش نگیر. !" و ذهن کودکانه من واژه هایت را می گذاشت به حساب سادگی ات. نمیدانستم تو همیشه زیاد حرف میزدی و زیادی حرف میزدی. کودکانه هایم را مینوشتم توی دفتری و اسمشان را میگذاشتم "شعر" لعنت بر تمام...
-
بی شرح...بی کلام
11 بهمن 1384 08:58
-
و خداوند عشق را آفرید
9 بهمن 1384 10:07
بار خدایا از عشق امروزمان چیزی برای فرداهایمان کنار بگذار ... برای آن روزی که فراموش می کنیم عاشق بوده ایم ... به اندازه ی یک مشت ... به اندازه ی یک لبخند ... به اندازه ی یک خاطره ... تا دوباره بشکفد و ببارد و سیراب گرداند همه ی قلب و روح و جان مارا ... آمین ... پ.ن: بدجوری حس میکنم عاشقم......هیچکس نیست....هیچی...
-
خانه ای ابدی زیر درختان زیتون
8 بهمن 1384 10:11
فدریکو گارسیا لورکا از شاعران انقلابی است که به خاطر سرودن شعر گزمکان سویل به اعدام محکوم شد...زیر درختان زیتونی دفن شده که از این حضور احساس غرور میکنند.........با هم می خوانیم....تقدیم میشود به یغما گلرویی که زیبا ترین ترجمه ها را در کتاب .: همه کودکان زمین شاعرند:. نگاشته است. شعری از فدریکو گارسیا لورکا همسر...
-
عصیان کرده ام...
5 بهمن 1384 10:24
نامت ارحم الراحمین است. بر بلندای دیگر شعر های من و بر بام سکوت و دلتنگی هایم .اسم تو نورالسماوات و الارض است .توی تاریکی دنیایم تو روشنایی آسمانی میان اینهمه ستاره و خورشید و ماه. اسم تو اول است اولین خواننده دفترهایم تویی و تو آخر هم هستی .چراغ آسمان را تو روشن نگه می داری .هیچ وقت خوابت نمیگیرد. نام تو فتاح است...
-
یار ما بنده نواز است...اذان می گویند
3 بهمن 1384 10:17
صالح علاء در کل آدم جالبی است..چه از متنهایی که می نویسد چه از حرفهایی که میزند و چه شعرهایی که می گه و ترانه هایی که سروده...یا حرفهایی که در رادیو محترم پیام میزنه.. رادیو پیام هم یک زمانی رادیو فرهنگی پیام بود ..حالا همان سکوت باشه بهتره! با شعرهای او آشنا هستید گل نیلوفر آبی پشت پشت پلک من می خوابی؟ میشی آفتاب...
-
دلم برای خودم تنگ می شود
28 دی 1384 13:20
محمد علی بهمنی ...پدر ترانه ایرانست. هنوز واژه هایی را که در ترانه هایش می خوانم آنقدر بکر و تازه و ناب است که مست می شوم. تقدیم می کنم این واژه های ناب را به عبدالرضا شهبازی عزیز که مدتی است از خواندن نوشته هایش سیر نمیشوم... اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم کسی که حرف دلش را نگفت من بودم دلم برای خودم تنگ می شود آری...
-
اگر نبود غزل ایرانی چیزی کم داشت
26 دی 1384 13:31
حسین منزوی (1383-1325)، شاعر معاصر ایرانی که بیشتر آثارش در زمینهی غزلسرایی است. اما شعر سپید هم سروده است. مجموعهی "به همین سادگی" نمونهای از شعر سپید اوست. تقدیم می شود به آرزو (زندگی سگی) چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی بلندمی پرم اما ، نه آن هوا که تویی تمام طول خط از نقطه ی که پر شده است از ابتدا که تویی...
-
اینجا ایران است و من تو را دوست دارم
24 دی 1384 14:10
یغما گلرویی شاعر؛ ترانه سرا و مترجم توانای نسل امروز است. متولد امرداد 1354 و نویسنده مجموعه های فراوانی در زمینه ترانه های اجتماعی و اغلب عاشقانه هایی زیباست. همچنین مترجم کتاب های زیبای (( نامه به کودکی که هرگز زاده نشد)) و (( یک مرد)) اوزیانا فالاچی است که خواندن آنها را به همه شما توصیه میکنم. دو ترانه زیر را از...
-
باغچه خانه شما سیب دارد؟
19 دی 1384 10:43
حمید مصدق را با دفتر آبی؛ خاکستری سیاه می شناسیم. زیبا می نویسد بخوانیم: میان این برهوت این منم من مبهوت بیا بیا برویم به آستانه گلهای سرخ در صحرا و مهربانی را ز قطره قطره باران ز نو بیاموزیم بیا بیابرویم به سبزه زار که گسترده سینه در صحرا بیا که سبزه آندشت را لگد نکنیم و خواب راحت پروانه را نیاشوبیم گیاه تشنه لب دشت...
-
نزار قبانی شاعر محبوب من
18 دی 1384 12:54
گزیده ای از صد نامه عاشقانه برگردان هومن عزیزی و رضا عامری وقتی گفتم : دوستت دارم می دانستم انقلابی ست علیه قبیله ناقوس رسوایی براندازی سلطه روییدن جنگل انبوه افزایش آبی دریا آزادی کودکان جهان پایان عصر بربریت را می خواستم مرگ آخرین پادشاه را وقتی که دوستت داشتم می خواستم درهای حرمسراها را بشکنم سینهء زنان را از دندان...
-
یوزپلنگانی که با من دویده اند
17 دی 1384 10:59
تقدیم به کسی از آسمان تو را هم چنان دوست خواهم داشت بسیار پیشتر از امروز دوستت داشتم در گذشتههای دور آن قدر دور که هر وقت به یاد میآورم پارچبلور کنار سفرهی من ابریق میشود کلاه کپی من، دستار کت و شلوارم، ردای سفید کراواتم، زنار اتاق، همین اتاق زیر شیروانی ما غار غاری پر از تاریک و صدای بوسههای ما و قرنهای بعد...
-
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز...
13 دی 1384 10:47
بوستان و گلستان کتابهای معروف شاعر بزرگ قرن ۷ ه.ق شیخ اجل سعدی است...به یاد دارم روزهایی را که در کتابهای دبیرستان تاریخ ادبیات می خواندم و گاهگاهی ناگزیر به خواندن پندهای حکیمانه بوستان و گلستان می شدم.هرگز گمان نمی کردم آشنایی با ادبیات قدیم مرا به غزلیاتی از شیخ اجل برساند. بی نظیرند .از کسی که آنهمه نصیحت کرده...
-
اینبار با اخوان ثالث
10 دی 1384 10:17
تقدیم به راهی من لولی و ملامتی و پیر و مرده دل تو کولی جوان و بی آرام و تیزدو رنجور میکند نفس پیر من تو را حق داشتی برو ...... من ماندم و ملال و غمم رفته ای تو شاد با حالتی که بدتر از آن کس ندیده است ای چشمه جوان ! گویا دگر فسانه به پایان رسیده است . به پایان رسیده بود . یک شهریورین روز غربت زده . آرام و بی صدا ، بعد...
-
ناظم حکمت را میشناسی؟
4 دی 1384 10:01
چشمهای تو شعر : ناظم حکمت ترجمه :یاشار یاغیش چشمهای تو ، چشمهای تو ، چشمهای تو خواه در زندان به دیدارم بیایی،خواه در مریض خانه چشمهای تو ، چشمهای تو ، چشمهای تو هماره در آفتابند آنسان که کشتزاران اطراف آنتالیا در صبحگاهان اواخر ماه می چشمهای تو ، چشمهای تو ، چشمهای تو بارها در برابرم گریستند خالی شدند چونان چشمهای...
-
اولین تپشهای عاشقانه قلبم...با فروغ
30 آذر 1384 14:29
از شعر:(( به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد)) به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد به جویبار که در من جاری بود به ابرها که فکر های طویلم بودند به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من از فصلهای خشک گذر می کردند از شعر: (( پنجره)) یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیدن یک پنجره که مثل حلقه چاهی در انتهای خود به قلب زمین می رسد از...