فصل اول:
شب است . باران می خورد به شیشه پنجره. توی سکوت اتاق تو هنوز آنجا ایستاده ای کنار درخت و با چشم های خسته ات نگاهم می کنی. اما من چقدر حرف دارم برایت اگر این باران بگذارد. حرف هایی که تمام این سالها ی خاکستری سنگینی کرده اند روی دلم. حرف هایی که پشت بندش همیشه یکریز باران بوده است و باران. نمیدانم کی خواب می بردم با خود که تو آرام از روی دیوار پایین می آیی. همه حرف هایم را یکجا باد با خود می برد لای شاخه های درخت.چند برگ روی زمین می ریزد. خنده ام می گیرد. می خندی. چقدر دلتنگ خنده ات شده بودم.
فصل دوم:
دیگر خبری از باران که تا صبح به شیشه پنجره می خورد نیست. تو هم نیستی. مثل همیشه این سالها سرکه و سیب و سنجد و سماق و سمنو و سکه را توی سفره گذاشته ام. امان از این سین هفتم که همیشه فراموشش می کنم. تو می شوی سین هفتم و باز نگاهم می کنی. شاید می خواهی بگویی دلت برای ماهی قرمز توی تنگ می سوزد. آخر ماهی ها کنار درخت حتی به اندازه یک سیب گفتن هم دوام نمی آورند.
فصل آخر:
فردا روز نو می شود. فردایی که بی تو انگار هیچ وقت خیال آمدن ندارد.فردایی که رنگ عادت گرفته است.درست مثل شبهایی که همیشه سیاهند. شبهایی که جز نوشتنشان روی سپیدی کار دیگری نمیتوانم کرد. فردا هم می نویسم.می نویسم تا باز خواب بیاید و ببردم با خود. چه می شود کرد. این ساعت ها که بیایند و بروند بک روز دیگر روی برگ های تقویم از سالهای بی تو بودن ورق می خورد.
پ .ن :خیالت را می بوسم و می گویم عیدت مبارک عزیز دلم!!
سلام آسمانی
این لقب را من به دوستان جدیدم می دهم .
دوست دارم به وبلاگم بیایی .
منتظرم
سلام دوست من ... سال خوبی رو برات آرزو میکنم ...خیلی قشنگ بود ...... فردا روز نو می شود ...
سلام ...توی وبلاگم یه فرصت طلایی دارم بیا ...
وای! چه خبر! اینجا چه خوشگل شده...
حس می کنم بهار یواش یواش داره سراغ منم میاد. دیر اومد، اما خوب وقتی اومد...
زندگیت روشن
سلام عزیزکم.دلم واست تنگ شده.مراقب دل مهربونت باش.
عیدت هم مبارک
نوروزی از همیشه حقیقی تر ... بیادماندنی تر و پرترانه تر برای تو و همه اهالی عزیز هیچستان که هنوز در تپش باغ خدا را می بینند آرزومندم.
سلام مریم جان هنوز عطر نفسهایت گرمم میکند من به وقت عیدیت را میدهم .
تلخ نباشی.
گیاه تازه رسته علی کوچولو.
شخصی بماند.
--- تا آسمان نمیرد پرواز کن ---
سلام کاش اینو شعر می کردی...یه چلوکباب می دادی اینکارو می کردم!!!
ای وای که دیوانه پی روز دویدیم
دیوانه دویدیم و به منزل نرسیدیم!
خوش حالم اولین نفریم که تو بلاگت می گم: سال نوت مبارک!)
" . . . ساقیا آمدن عید مبارک بادت . . ."
او می آید....
به سالم عیدت مبارک.....
اگه روزای خوبی داری هم تبریک...
سال نو مبارک. پیروز باشی و سلامت و شادان.
سلام/سال نو مبارک مریم جون/روزهات نو!
بسم الحق
سلام یار موافق
تا کی منتظر فردا و فرداها ؟ تا کی در انتظار معجزه ؟ تا کی ..؟
وعده همین امروز است . همین حالا . معجزه تویی . خود خود تو . و اکسیر نگاهت که از زمین و آسمان و خورشید و باران ، نسیم عشق می سازد و می پراکند .
حق نگهدار
...و بهار و زیباییهایش/ نمی دانم به کدام اندیشه گرفتار که شرمنده یارانانم / پیروز باشی/نوروز پیروز
سلام سال نو مبارک ببخشید دیر خد مت رسیدم مسافر بو دم ان هم در کنار نو در خو زستان ولی خیلی دور تر از همین دنیای مجازی که هر چند وقت یک بار به هم سر می زنیم اهواز را تمام با یاد تو گشتم و هم چنین تمام شهر های خو زستان را به یاد ان سال های دور که در کنار شان بودم و همیشه ایام یاد شان در خا طر م خو اهد ماند تا روزی دیگری حق نگهدار...
قمریان..
سلام
من به وبلاگ شما لینک دادم در صورت تمایل به وبلاگ من بلینکید