معجزه

آخرین معجزه شرقی عشق،نفست معنی پرواز منه
نبض این ترانه بی دست و پا توی دستای نجیبت میزنه
یه طرف من و غم و قصه تو ، یه طرف دست سیاه سرنوشت
یکیشون شعرامو با اسم تو گفت،یکیشون قسمتمو بی تو نوشت
میدونم اما یه روزی میرسی،دوباره زنده میشه عطر تنت
دوباره بهار میاد جا میگیره،مین گلبوته های پیرهنت
میدونم غصه من تموم میشه وقتی دستامو تو دستت بزارم
وقتی رو شونه گرمت مثل ابر همه دلخستگی هامو ببارم
اگه تو باشی دیگه ترانه هام ترسی از حصار کاغد ندارن
آخه این ترانه ها خوب میدونن که دارن تو رو به یادم میارن


تقدیم به همه همراهان این خونه مجازی.این اولین پست رسمی بود. باز هم خواهم آمد
نظرات 8 + ارسال نظر
احسان 15 بهمن 1383 ساعت 02:37 ب.ظ http://gazooki.blogsky.com

سلام مریم جان...خوشحالم که با فکری نو راهی نورو آغاز کردی..شعری هم که برای اولین پستت گذاشتی خیلی زیبا و با مفهومه.منم منتظرم تا بهار بیاد تا همه غصه های عالم از همه دلها تموم بشه...دیر بمانی و شادمان

امین 16 بهمن 1383 ساعت 03:07 ق.ظ http://raspina59.persianblog.com

درود بر همسفر قدیمی...خونه نو مبارک...من هم اینجا یک وبلاگ ساخته ام ولی فعلا پست نمی گذارم ...البته اگه خدا بخواد و عمری باشه بعد از اینکه کمی سرم خلوت شد دات کام میشم .حتما با تغییر آدرس خبرتون می کنم.منتظر نوشته های زیبایت هستم.بدرود.

مجید و متین 16 بهمن 1383 ساعت 04:21 ق.ظ http://lenge-b-lenge.persianblog.com

همیشه موفق باشی تویتمامی مراحل زندگی چه توی این دنیای مجازی چه توی دنیای واقیت...انچه نپاید دلبستگی نشاید....مشاد زی دوستی خوب...تاتا

بچه ماهشهر 16 بهمن 1383 ساعت 06:19 ب.ظ

سلام عروسک خانم من از سفر برگشتم

احسان 16 بهمن 1383 ساعت 11:32 ب.ظ http://gazooki.blogsky.com

سلام...امشب دلم خیلی گرفته بود..مثه همه جمعه های دیگه...اول رفتم یه سری زیر سایبون پاییزیت زدم بعدم اومدم هیچستانت که همه چی داره..خوشحالم که دوباره اینجام...احساس خیلی خوبی پیدا کردم...ازت بخاطر همه چی ممنونم...پاینده باشی.

مجید 18 بهمن 1383 ساعت 10:40 ق.ظ http://majidfigo.persinblog.com

سلام.ممنون که منو خبر کرذی.بازم اپ کرذی خبرم کن

سهیل ستاره 20 بهمن 1383 ساعت 03:38 ق.ظ http://be-yade-too799.persianblog.com


نشد" "
نشد یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه ....
من باشم و اون باشه و یه شب مهتابی باشه...
راست میگه هر چی اون بگه - من کجاو دوونگی....
چطور به حرفش گوش کنم - اون گفت بچسب به زندگی....
خلاصه که آخر نشد ما گل سرخو بو کنیم....
اون گفت برو که بتونیم خوب حفظ آبرو کنیم....
نشد یه بارم برسم به آرزو های محال....
یه خاطره مونده برام با یه سبد میوه کال...
نشد یه کاری بکنه که بدونم دوسم داره...
آتیش گرفتم و یه بار نگام نکرد بگه آره...
نشد شبی یه بار واسش یه فال حافظ نگیرم...
نشد تو رویاهام براش روزی هزار بار نمیرم....
نشد برم - نشد نره - نشد بخواد - نشد بیاد...
نشد ولی شاید بشه - واسم دعا کنین زیاد....
قصه داره تموم میشه مثل تموم قصه ها....
فقط واسم دعا کنین اول خدا بعدم شما....

محمد 22 فروردین 1384 ساعت 07:28 ب.ظ http://www.siavash1919.persianblog.com

سلام با مرام با صفا با معرفت ...خیلی باحالی هنوزم خاطرت رو میخوام بخدا خیلی ماه مینویسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد