بار دیگر ، شهری که دوست می داشتم

 

این عنوان یک کتاب 110 صفحه ای است به قلم آقای نادر ابراهیمی که اولین بار در سال 1345 به چاپ رسیده و سال 1383 چاپ پانزدهم آنرا من از عزیزی هدیه گرفتم...دلنوشته های عاشقی است که به جرم عاشقی از شهری که به غایت دوست می داشته تبعید شده و حالا برای پدر و عشق گذشته از علاقه اش به زادگاه و دیاری مینویسد که در آن رشد کرده و بالیده و عاشقی را تجربه کرده و ملتمسانه میخواهد بازگردد...خواندن این کتاب را به همه شما توصیه می کنم.پشیمان نمیشوید.

 

((شهر ها، همان شهری که به اندوه گورستان های بی درخت آراسته است . صدای بادی که زیر پل مغرب شهر می پیچد،صدای گریه ی اطفالی که مادرانشان پشت میزهای چوبی سنگین ،ملال ابدی غربت را سبک تر می کنند ، صدای پارس سگ ها که دیوار سیاه شب را تکان می دهد، فریاد همیشگی کارخانه هایی که پنبه ها را پاک میکنند ،آوازهایی که چون کلاه و لباس سربازی به هر شهر رنگی میدهند و سوای همه رنگ ها، صدای دارکوب ها که در سراسر روز نقطه هایی تهی بر سینه ی درختان می نشانند .........نگاه کینه توز بچه های ولگرد بر اطفال تاجران و زارعان بزرگ ،نگاه دختران سخت پوشیده ی ترکمن ،از میان پرده های چهره پوش بر زنان مغرور شهر و به رنگ های زیبایی آفرین چهره هایشان...همه ی رنگها...همه نگاهها و تمامی اصوات....پدر! من میخواهم بار دیگر به شهری که دوست میدارم بازگردم. دیگر سخنی از هلیا در میان نیست.......

بیست سال از آن روزی گذشته است که من شهرم را از دیدگاه تازه ایی به یاد سپردم...))

نظرات 2 + ارسال نظر
هانا 5 شهریور 1384 ساعت 10:11 ب.ظ http://www.sokooot.blogsky.com

اینک آری شایدمن و آن سایه ای از تردید و انتظار به کوچه ای شر بزنیم که شاید ذره ای عشق بتوان گدایی کرد....
واست آرزوی موفقبت دارم.با اجاره لینک دادم...
شاد شاد شاد

سیما 14 شهریور 1384 ساعت 02:10 ب.ظ http://sima-h.persianblog.com

یک عاشقانه ی آرام هم از همین نویسنده کتاب زیباییست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد