با من نگاه کن
از تپه های دلتنگی
به قطره های آخر عشق
که تبخیر می شود.
و طنین هر چه مهربانی
در کوچه های خلوت بارانی.
با من نگاه کن
که نام من از کنار نام تو
چه غمگنانه پاک می شود
مثل حضور زندگی
از متن همیشه ی شب
با من نگاه کن
از پشت شیشه ها
به آخرین ستاره
که خاموش می شود.
شاید عشق
پرواز ساده کوتاهی بود
در شاخه های جوانی
و نهایت
نهایت رستن
در دستهای مهربانی
و عشق
هم مرگ بود
هم زندگانی.....
تقدیم به یک دوست قدیمی....
قشنگ بود و فکر کنم بر خاسته از دل این روزها که به فصل پائیز نزدیک میشیم همه حرفهای عاشقانه می زنند. همه!موفق باشی
بسم الحق
نه . پشت شیشه ها نباید موند . اونم یه جور دیواره . اگر چه شفافه . ولی هرگز همه حقیقت رو به تو نمیرسونه . از پشت شیشه ها نوازش نسیم رو روی گونه هات حس نمی کنی . از پشت شیشه ها طراوت قطره های بارون تا عمق وجودت نفوذ نمی کنه . از پشت شیشه ها بوی خاک بارون خورده ؛ ریه هات رو از عطر مستی بخش زندگی سرشار نمی کنه .
نباید تن بدی به اینکه دیواری بین تو و خود خود خود واقعیت جدایی بندازه . حتی اگه اون دیوار به نازکی تن پاک و شفاف شیشه ها باشه .
بیا این طرف . با زندگی بیامیز . و بگذار چشمهات دوباره همه چیز رو از نو برات معنی کنن . بذار دستهات از شور هستی بخش نوازش برات بگن . بگذار گوشهات قصه های نسیم رو برات تعریف کنن .
اونوقت با رنگ واقعی زندگی قاطی شو . و معنی واژه ها رو از نو بنویس . توی کتاب لغت خودت .
به همه چیز رنگ تازگی بزن . پشت شیشه ها نمون . بیا این طرف .
حق نگهدار
.
...ونگاه دو عاشق در پس هر منظره ای جلوه ای درخشان است در باب عاشقی .پیروز باشی.
سلام مهربون..شعرت نا خود آگاه اشکم رو سر آزیر کرد...چیزی که مدت ها بود ازش محروم بودم.
ممنونم
شاد باشی همیشه
پشت آن شیشه سرد
پشت آن حصار شفاف بلند
کودکی می خندد
به همو دل خوش کن....!!!
دوستت دارم مریم نازنین.خیلییی زیاد.
...و عشق تمام آن چیزی است که در پس هر ناگفته ای نهان مانده است بیاییم با عشق ناگفته ها را بازگوییم.
چه خوب که بعد چند وقت نوشته ای از خودت گذاشتی ... عشق مرگ یا مرگ عشق ؟