زیر پنجره ام شش درخت ایستاده اند
با شکایتی در دست
پرده را نمی کشم
بدیهی است که من وکیل درختها باشم
درختها ریه های شاعرند
من و درخت همزادیم
میوه های درخت را گاهی من می دهم
رختهای من را گاهی آنها می پوشند
بدیهی است که درختها پنهانم کنند.
و تازه من یک نمونه کوچکم
وقتی خدا زمین را تمام کرد
این پنجه های سبز به عنوان درخت
از قلب تنهای خاک رستند
که دامنش را نگه دارند.
و او که عاشق بود اینجا ماند
و جواب محبت را با شکوفه داد.
برای همین از آه درختها می ترسم...
خوبه ولی یکمی باید پخته تر بنویسی
سلام!فروغ میگه: من از سلاله درختانم تنفس هوای مانده ملولم می کند!موفق باشی
به دلم نشست .
...و این موجودی سبزی که ریشه در خواستن دارد در انتهای ایستادگیش باور ایستاده مردن را فریاد می زند/پیروز باشی
همسفر دیر زمانی ست که نمی نگاری و آمدن به درگاهت با جمله ای که نشانه ی تغییر وبلاگت بود بدرقه می شد....امروز که توانستم بیایم شادمان گشتم و از خواندن مطلبی این چنین زیبا ،مملو از استعاره لذت بردم....و ترس تو را من نیز در خو احساس کردم با این تفاوت که من بیشتر از کوه می ترسم و نگاه زیبای تو را به درخت به کوه دارم..البته نه این کوهای بی غیرت که اطراف مان را گرفته ان ، کوهی مثل بیستون در کر مانشاه که من را زهره ی تماشای ان نیست ....همسفر من نیز بر قلمت دل سپردم و از احساست به طبیعت و درخت غبطه خوردم......همسفر دلت شاد، لبت پر خنده،معشوقت به کام..تا همیشه....http://ehsab.persianblog.com من دگر وصل نمی خواهم...
گاو نر ما کشید آنچنان که انگار خسته از دو قرن پا بر زمین کشیدن..
دستهای خویش را در کدام باغچه عاشقان کاشتی؟
خوشحالم که وبلاگت احیا شده....
نگران بودم از بین رفته باشه......
خوشحالم...
خوشحالم....
...و این درختان سر سبز در وادی عشق هستند که ریشه می دوانند در زمین دوست داشتن/پیروز باشی
آه از آه درختها
((از درختها کسی به ریشه نمی اندیشد میوه اولین حرف الفبای اشتهاست)) ممنون میشم یه سری به من بزنید
((تا اسمان نمیرد پرواز کن))
پاینده باشید<