شاملوی بزرگ...دلم بهانه ات را میگیرد

 

 

 

 

 

 

 

 

راه ِ میان ِ دو افق
طولانی و بزرگ
سنگ‌لاخ و وحشت‌انگیز است.


ای راه ِ بزرگ ِ وحشی که چخماق ِ سنگ‌فرش‌ات مدام چون لحظه‌های
میان ِ دیروز و فردا در نبض ِ اکنون ِ من با جرقه‌های ِ ستاره‌ئی‌ات
دندان می‌کروجد! ــ آیا این ابر ِ خفقانی که پایان ِ تو را بعلیده
دود ِ همان «عبیر ِ توهین شده» نیست که در مشام ِ یک «نافهمی»
بوی ِ مُردار داده است؟


اما رویت ِ این جامه‌های ِ کثیف بر اندام ِ انسان‌های ِ پاک، چه دردانگیز
است!

از کتاب هوای تازه

 

نظرات 4 + ارسال نظر
هانا 27 آذر 1384 ساعت 12:22 ق.ظ http://www.sokooot.blogsky.com

سلام عزیزکم....نمیدونی چه ذوقی داره وقتی برای کسی که دوستش داری اول بشی!من شدم:))
دلم هوای تازه میخواهد....هوای نای افسردگی را کنار بزن عزیزکم....صدایم شاد...اشکم را نبین...شادیست!

صبا 27 آذر 1384 ساعت 08:39 ق.ظ http://kouli.blogsky.com

و من آن روز را به انتظار می مانم...
حتی وقتی که دیگر.......نباشم!!

راهی 27 آذر 1384 ساعت 09:28 ق.ظ http://aghlodel.persianblog.com

بسم الحق
سلام یار موافق
نفس کشیدن در جولانگاه بزرگان ، در خانه تو و به انتخاب تو حس جدیدی است . از اخوان برایمان بخوان .
حق نگهدار

امیر 29 آذر 1384 ساعت 09:49 ق.ظ http://www.spantman.persianblog.com

... و گاهی نیز جامه زیبا بر تن این انسانهایی که بر خویشتن نیز رحم ندارند رقت برانگیز است / پیروز باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد