سلام. امروز دوباره نیستی و من طبق معمول هر هفته اومدم کافه و منتظرم که قهوه ام آماده بشه. قهوه سیاه سیاه.
اینجا هیچ مردی نیست ،اما کسی هم تنها نیست. منم در ظاهر تنهام. منم و خیال تو...
دلم میخواست علاوه بر تصویر دقیقی که از تو روی صندلی رو به روم نشسته خودتم اینجا بودی اما مهم نیست...خودم به یاد گذشته هستم که می گفتیم:
دوستم داری را از من بسیار بپرس
دوستت دارم را بامن بسیار بگو
توهم ای خوب من این نکته به تکرار بگو...
یادت هست؟ با هم تقریبا همه کافه های مرکز شهر رو می رفتیم. کافه ، میز، قهوه...قهوه ....به عادت همون روزهاست که نشسته ام و به آدمهای دور و برم نگاه میکنم.عاشقند؟!
چه راست ...چه دروغ... هستند! آدم های خیالی و رویاهای زیادی همراه این خبرهای راست و دروغ دوست داشتنی اینجا جمع شده.
من امروز نه روزنامه ای دارم نه کتابی برای خوندن،من یه آدم معمولی هستم و نه یه آدم نمیدونم چی چی که دم از خوندن و دونستن در باره نوشته های بزرگ بزرگا میزنه.
این کافه هم یه کافه معمولیه، اولین جایی که با هم اومدیم- درست مثل امروز...روز تولدم بود- چرا آخرین رو نرفتم نمیدونم، راستش رو بخوای میدونم اما دارم به خودم میگم اگه اونجا بیام چشمام باز منتظر تو هستن پس چه فرقی میکنه که این اولین کافه است یا آخرینش؟
از صاحب اینجا ساعت رو می پرسم،جوابی نداره،نمیخواد بهم بگه شاید که چند ساعته عین مجسمه اینجا نشسته ام. شاید هم از دیدن هر روز من خسته است یا ساعت پرسیدن من براش تکراری شده ...هوا تاریکه و من دلم نمیخواد از اینجا بیرون برم...میدونم که منتظر بودن دردی رو دوا نمیکنه، اما فقط یه لحظه میخوام چشمهامو ببندم و تو رو پشت میز اون کافه بالای شهر تصور کنم. همون که تو کنج خیابونه...به یاد اون روز- که باز هم روز تولدم بود- چشمهامو میبندم.
روزی که ما شدیم
و عشق
بشارتی بود
به بهشتی دیگر
پ.ن: امروز هم تولد من بود. غریبانه تر از هر سال.
سلام مریم .. با احساس نوشتی خواستی بیا در مورد مطلب جدیدم نظرت رو بگو ... بای
خیلی خوب بود! ضمنا روزت زن مبارک! ایشالا ۱۰۰ ساله بشی :)
مرسییییییییییییییییییییییییی
تولدت مبارک و هر روز تولدی دیگر و هر ساعت کشف قاره ای جدید در زیر پایت. غریبانه نباش که تو وتمام پیرامونت خویشاوندید. تو با پنجره و میز و گلهای روی آن قرابت داری.و هرگز غریب نخواهی بود مگر آن زمان که انجماد فریبت دهد. روان باشی و جاری و با آرزوی بهترین ها.
دنیا از نو زاده می شود و کائنات از نو آمرزیدهُ وقتی آدمی متولد می شود.
تولدت مبارک عزیزم...
همسفر از این ماه غریب نوای طرب از آسمان می آید گویی در آسمان ها رقص کنان بشارت مژده ای بر ما می آورند ....این نور ز کجاست این شعف از کیست؟ این سرود نوای چیست؟ این مژده بر کدام اهل دلی نوید است؟ گردن می افرازم و قدم از نیمه ی اسفند آن طرف تر می گذارم نوری می بینم ..می گویند امروز ۱۶ اسفند است و این طرب حاصل آمدن گلی است به نام مـــــریــــــــم.................. مــــــــــریـــــــــــــم جـــــــــــــــان سالروز آمدنت از آسمان بر من و خودت فــــــرخنده وخجـــــسته.......دلت شاد ، فردایت روشن....تا همیشه
همسفر در نظر من زمین و دیوار و حتی این ثانیه ها نقش یاران سفر کرده در خود دارد و این غربت یاد ها اگر چه جانکاه است اما ز استاد غم هزاران درس آموختیم...همسفر به غم آنان بیاندیش اما زندگی خویش بر راهی استوار کن که اگر روزی به آنی که در جایی انتظارت را می کشد رسیدی، همچنان عاشقانه عشق بورزی.......بوسه های عشق بر گونه ات جاودان...تا همیشه
سلام ... تو لدت مبارک .... تولد تما م مریم های جهان به میمنت نام مبارک تو مبارک باد .
هم شعر می نویسی هم خاطره های قشنگ!
حقیقتا قشنگ بود!
به کنارم بنشین..
میلادت خوش یمن :)
سلام/تولدت مبارک /شاد باشی خانومی/با بهترین آرزوها.../به راست و دروغ خیلی چیزا هم فکر نکن!در هم تنیده اند...
سلام عزیزکم.اومدم اما نتها تر ازهمیشه.عزیزم میلادت مبارم.بیا خودم زندگیت رو با آواز های درد آلودم گرم میکنم!!!!
شوخی کردم.امیدوارم لخظه به لحظه ی ززندگیت امید باشه.
مربم جون کارت دارم.یه کار کاملآ خصوصی.
آدرسم و میذارم با هم چت کنیم
موفق باشی
سلام ... ته فنجون قهوه رو که نگاه کنی ...!!! یه کم قهوه مالیده که میخوان خطوط سرنوشتت رو بت تزریق کنن..
ولی سرنوشت تو توی یه جفت چشم دیده میشه و همیشه راسته....تولد هیچ وقت غریبانه نیست ...آسمون توی جشنت شریکه بایه نگاه آبی ( همیشگی ) .
با ترنه رستاخیز به روزم
سلام ..
تولدت مبارکه یه ندایی می دادی کادو می فرستادیم همشهری..
انشااله که هزار ساله بشی مثل همیشه قشنگ و زیبا..
نگو... نگو که رویای دور از دسترس خوش نیست...
قبول ندارم... بگذار دلم به همین دل خوشکنک های بچگانه گرم باشد. دارم بزرگ می شوم مریم... دارم بزرگ می شوم و همه هراسم از آن است که یادم برود من مسئول گلم هستم...
یادم بروم ... یادم برود... یادم برود...
دارم می ترسم. دلشوره دارد جانم را می خورد. و کسی نیست... هیچ وقت نیست... نه اینکه حالا نباشد. نه اینکه اینجا یا این دور و زمانه...
هیچ وقت نیست... هیچ وقت نبوده...
تنهایی عزیزم موروثی ست.
سلام دوست عزیز ...
وبلاگه خیلی خوبی دارید.
خوش حال می شم یه سری به من بزنید.
اگه با تبادل لینک موافق بودید. بگیید؟؟؟؟
www.sccoot.blogfa.com
سکوت میان جرعه های تلخ قهوه و.......
تلخ...اما نه از کامم..از حجم خالی نگا هم که گنگ ....می انگارد من هنوز باور نکرده ام...
سلام مریم جان ببخش دیر آمدم بسیار گرفتارم و بسیارتر خسته از خودم هم دور افتاده ام جوری که یک روز روی خودم یادگاری نوشتم من یادش آمد خودش را ...
عزیز هنوز وقتش برایم فراهم نمیشود تا به سر زمین خور و خون و نفت وصد البته مریم بیایم اما می آیم...
در مورد مرسوله ات نه عزیز هنوز نرسیده ... وهر پستچی را
که می بینم سراغ از تو میگیرم...
لبهات به کام عزیز من دات کام است.
تلخ نباشی .
--- تا آسمان نمیرد پرواز کن ---